رفتم مییبینم بابام با ریش بلند و صورت پر از غم نشسته!
اونجا بود که فهمیدم یه اتفاق واسه مامانم افتاده
گفتم بابا!مامان چیش شده؟ بگو به من.....
بابام یک دفعه زد زیره گوشمو گفت:مرتیکه احمق!
رفتی خدمت خوب به جهنم!
چرا ماشین ریش تراش رو با خودت بردی


اونجا بود که فهمیدم یه اتفاق واسه مامانم افتاده

گفتم بابا!مامان چیش شده؟ بگو به من.....

بابام یک دفعه زد زیره گوشمو گفت:مرتیکه احمق!

رفتی خدمت خوب به جهنم!

چرا ماشین ریش تراش رو با خودت بردی


نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
تاريخ : برچسب:رفتم+ خدمت, | | نویسنده : محمدصادق عباسی |